آی خورشيد! سر از دريچهی صبح بر نياور که آفتاب بر شانههای غريبانه و مظلومانهی شب تشييع میشود
و در تاريک شهرِ خوابزده، همهی بيداری با اشک تا مزاری ناپيدا بدرقه میشود
امشب کوفه نه، هستی يتيم است و ذرات سر بر شانهی هم میگريند.
برگ برگ نخلستان مويه میکند.
چاه مرثيه می خواند.
محراب ماتم گرفته است.
شيون پردهنشينان حرم کبريا، همه سو را پر کرده است.
همه جا غم، تنها رهگذر کوچهها و دلهاست.
امّا نه، بهشت منتظر است.
آن جا لبخندِ فاطمه به استقبال علی میآيد.
پيامبر آغوش میگشايد و به يمن آمدن علی حلقهی درِ بهشت ياعلی میگويد
و هر چه شهيد به پيشواز میآيند.
خوش آمدی علیجان و اين دلنشينترين صدا در گوش علی است.
صدای آشنای فاطمه.
شهادت مضلومانه حضرت علي (ع) بر عموم مسلمين دنيا تسليت باد